خیلی دور، خیلی نزدیک…
نوید خواسته – سردبیر
«نوید خواسته»؛ سردبیر و صاحبامتیاز
«تمام درختان باغ دماوند بار دادهاند؛ جز درخت گلابی. درخت طناز و خودنمای گلابی. و این حقیقت رسواکننده را باغبان پیرِ سمج، هر صبح هنگام آب دادن درختان باغ، با اندوه و خشم به گوش من میرساند». مونولوگ آغازین درخت گلابیِ داریوش مهرجویی – نوشتهی او و گلی ترقی – روایت استیصال و درماندگی انسان امروز در مواجهه با فضای مغموم و تلخ و دور از انتظار ماههای اخیر است. نه راه پس داری و نه راه پیش. باغبانِ پیر، به تجربه، راه خلاصی از سرایتِ رنجِ درخت گلابی به باغ را ایزوله کردن و حتی تبر میداند؛ اما ماجرا به این سادگیها نیست! از میان گلدانهای کنار پنجره که خورشید، نور مستقیماش را هر صبح بر آنها میتابانَد، یکی زرد شده! حال نزارش – شبیه به درخت گلابی – گویی به کناردستیها هم سرایت کرده و تکوتوک برگهای گلهای گلدانهای اطرافش هم رو به زردی میروند. همین دو روز پیش خاکش را و جایش را عوض کردم اما نمیدانم چرا سر ناسازگاری دارد مدام. روی خوش، نشانام نمیدهد؛ میفهمماش؛ حال خوشی ندارد؛ سر به زیر انداخته و هر چه نازش را میکشم، حرف نمیفهمد انگار! او را جدا میکنم و لبهی هِرهی بالکن میگذارم تا حال و هوایش عوض شود. سه روز پیاپی باز هم تیمارش میکنم؛ افاقه نمیکند… اینها، خاصیت قرنطینگیست. با گلها و گیاهان و اشیاء خانه حرف میزنی تا تنهاییات را کمی التیام ببخشی. تا همصحبت داشته باشی. بیرون، درد است و درون تنهایی. فریاد تنهاییمان گوش فلک را پُر کردهست. حالا دیگر چند ماهی هست که به فاصلهها، به تنهاییهای لاجرم عادت کردهایم. فاصلهگذاریِ برآمده از شیوع ویروس منحوس حاضر، از هم دورمان کرده است. به رسم و قاعدهی حفظ سلامت، فاصلههای اجتماعیمان را متر میکنند؛ مبادا ویروسی جانمان را تهدید کند. اما جانِ بیجانان و دوست، جانِ بیآغوش، تنهاییست. تنهایی، ابدی نیست. به قول شاملو؛ «روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت. روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادریست…» تنهایی، مُسریست. سرایت میکند. حالا بیش از پیش باید از ارتباطات و دوستیهایمان مراقبت کنیم؛ حتی از راه دور و با رعایت پروتکلها. تنها همین دوستیهاست که برایمان به جا میماند. در فضای هراسانگیز و مهآلود جنگل، راه گریز، همسایگیست؛ دستان یکدیگر را بفشاریم و رها نکنیم تا از غبار و مِه عبور کنیم. ما در این دنیای پُرآشوب فقط یکدیگر را داریم. به زودی، با چشمانی بازتر، مهری افزونتر و آغوشی گرمتر در کنار هم خواهیم بود و فاصلهها از میانمان رخت خواهد بست؛
که جهان دلتنگ آغوشهاست.
عکس از آرش علیپور
- نسخهی چاپی شمارهی ششم را میتوانید از قسمت خرید آنلاین مجله و نسخهی الکترونیکی را از طاقچه، فیدیبو و جار تهیه کنید